زهرا کوچولو

زهرای شیطون بلا

اینجا تا ساعت 2 شب بیدار بودی و می گفتی باهام بازی کنید. حالا مگه خوابت می برد خلاصه کلی با هم بازی کردیم تا تو خوابیدی ناز نازی مامان دوست دارم ...
20 اسفند 1393

خنده های شیرین دخترم، زهرا

زهرای نازنینم نمی دونی این صحنه های قشنگ خندیدنت چه روحیه ای به مامان میده گاهی دلم واسه بابا می سوزه که چرا کمتر باید خنده های قشنگ دخترش رو ببینه، عزیزم قدر بابایی رو بدون و یادت باشه همه این نبودنا و  دیر اومدنا به خاطر توست .  ...
20 اسفند 1393